پــرانه

دم در دانشگاهِ رفیق جان ایستاده بودم. تو از دور می آمدی. اول شک کردم بعد دیدم نه خودتی! ذوق کردم و خودمو از دیواری که بهش تکیه داده بودم هول دادم جلو که بدوام سمتت. اما یهو خشکم زد. تو نبودی ... یادم افتاد تو اصلن نیستی ... 


+ چند بار پیش اومده که میخواستم بهت اس ام اس بدم یا زنگ بزنم یا هر کاری! و بعد یادم افتاد رفتی پیش خدا! 

+ راستش آرمیتا، خیلی وقتا که به تو و قدرت درونی ت و سخت کوشی و اراده ت فکر می کنم، انگیزه میگیرم برای انجام کارهام. کاش منم یه جوری زندگی کنم که بعد از مرگم که یادم می افتند، یه سودی به حال بقیه داشته باشم. 

+ روحت شاد رفیق :)

+ اون استادت رو یادته سال 88 که در جواب سوالت که پرسیدی شما رفتید رای بدید، با بیخیالی تمام گفت: "نههه! من گرفتم خوابیدم" ، تو در جواب نگاش کردی و با لحن ِ محکم ِ همیشگی ت گفتی: "پس چار سال ِ دیگه رم خواب باشید!!" :)))

من حواسم نبود، اما بقیه گفتن روز خاکسپاری ت ... یه پسر بسیجی ای اونجا بود که خیییلی گریه می کرد. گفتند باهات قبلن بحث سیاسی می کرده :))) اوه! بیچاره اون :)) دلم به حالش سوخت که طرف مقابلش تو بودی :)))

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۲۸ ق.ظ
  • پر

نظرات  (۲)

  • ماه پیشانو
  • خدا رحمتش/مون کنه....
    پاسخ:
    ان شا اله :)
    خدا بیامرزدش به حق ابا الجواد (ع)
    پاسخ:
    آمین :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی