پــرانه

تاکسی (1)

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ

سوار ماشینی شدم که روی صندلی کنار راننده پسر جوانی نشسته بود. راننده سلام گرم و محترمانه ای کرد و به من روز بخیر گفت. موقع پیاده شدن هم برایمان روزی پربرکت آرزو کرد و ما را به خدای بزرگ سپرد، با یک انرژی و لحن خاص ِ قشر ادیب و فرهیخته ی ایرانی.

دمش گرم، روحمان را جلا داد :)


+ حقیقت این است که دیار غربت فرهنگ سلام کردن را از من ربوده بود !


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ب.ظ
  • پر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی