پــرانه

تو رو می خواد

جمعه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۲۶ ب.ظ


سلام خدا. 

خوبی؟ 

یه کم، یه کم زیادی کمت دارم.


گفتم حالا که بنده هاتو به مهمونی دعوت کردی، لابد یه نگاهی هم به ما می کنی. من خوب بلدم، گلِ مجلس رو بشناسم، خودمو بهش نزدیک کنم و قدِ یه احوال پرسی معمولی توی دلم پرپر بزنم از شوق دیدارش اما به یه لبخند کوچیکِ خجالتی اکتفا کنم ... .

اینا رو گفتم که بگم خودمو می چسبونم به خوب های مهمونیت. اما نه، من چسبیدن بلد نیستم. فقط بلدم از دور نگاه  کنم، به آرامش وجود آدمها و حسرت بخورم که چرا زبونم نمی چرخه برای بیشتر حرف زدن. ذهنم قفل میشه توی حال و تمام افکار پریشانم اون لحظه که نباید به خواب میرند. اما بدم نیست، من آدمها رو به تماشا می شینم و از وجودشون یه تیکه برمیدارم میذارم توی کوله ام برای روزهایی که آدم ها کمند و لحظه ها عریان. 


میشه بی واسطه چسبید بهت؟ میشه همینی که هستم رو با همه خوبی و بدی هام بیارم پیشت و بگم خالصم کن؟ پاکم کن.

خدا، تو منو بهتر از من می شناسی، نه؟ میشه راه خیر و پیش پای همه آدم هایی بذاری که حتی لحظه ای، تو زندگی شون دلشون تو رو می خواست؟

چه قدر شلوغ شده دنیا.
چه قدر خودمون دورمون رو شلوغ کردیم از چیزهای بی مصرف، وقت تلف کن و ذهن پرکن! تا نفهمیم اتفاقات اصلی رو، تا به حد توان و تلاشمون درک نکنیم حقیقت اونها رو و بعد هم هرکدوم ادعای فهمیدن میکنیم. وای میشه تموم شه این نفهمی ها؟ وای کی میشه تموم شه این نفهمی ها!
خدایا، بهمون توانِ زیستن بده. توان زندگی کردن. جریان داشتن. متصل شدن به خیر.
خدایا نذار دور شیم ازت. بذار که دوستمون داشته باشی، خیییلی. خیلیِ خیلی.

ٍ«دخترک وقف شده»

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • جمعه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۲۶ ب.ظ
  • پر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی