پــرانه

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

تا وقتی منتظر دیگری هستیم، زجر می کشیم. تا وقتی امید به همت دیگران می بندیم و خودمون بی همتی می کنیم چیزی جز رکود نصیبمون نمیشه. قبول دارم که بی همراهی آدم ها کار سخته، اما تو تلاش کن، خدا خودش وسیله رو سر راهت قرار میده، به حول و قوه ی خودش، ان شا الله.

خدایا، ببخش، ببخش که از صبح نشستم غمیگینانه حرص خوردم بدون اینکه فکر کنم کافیه توکل کنم بهت، و یا علی بگم به خاطرِت، اون وقت تو مسیر رو هموار میکنی ... 

خدایا کمکم کن که سخت از بدقولی دلگیرم.. کمک کن اول به تو و خودم، و بعد به دیگران وفادار و متعهد باشم ... . مومن باید پناه دیگری باشه، نه مایه تشویش او، باید وجودش گرما بده، نه از بی ثباتی حرفش وجود طرف یخ بزنه... ،

 مومن باشیم.


والموفون بعهدهم اذا عاهدوا (بقره/177)

آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارند ...

این رو بخونید .. :) --> آدم های باوفا


#مسلمان باشیم

#پناه_دیگران_شویم 

یادم باشه درباره روحیه مطلق نگری مون بنویسم ... .

و تاثیر این نگرش روی تمام ابعاد زندگی مون: مذهب، سیاست، فرهنگ، هنر و حتی ارتباطات و کارهای ِ تیمی.

بهتره به ضعف ها، نگرش ها و خصوصیات خلقی اطرافیانمون که گاه، مثل روز روشنه سرنوشتشون - حداقل تو اون حوزه خاص و دوره معین- چی میشه، و یا حتی اینکه الان کجان و به چه سویی گرایش دارند به خاطر کدوم خصلت روحیشون بوده، و اینکه چه قدر نگفتن بعضی چیزها سخته مثل گذشته که میدونستی فلانی این روحیه ش براش دردسر درست میکنه و اتفاقا درست کرد و تو نگفتی چون شرایطش نبود یا چندان امید نداشتی به پذیرش حرفت یا تغییر روشش، مثل الان، مثل الان که ترسناکه، که خطر رو می فهمی اما دست ِ کسی رو میتونی بگیری که خودش بخواد ..، بهتره برای رشد و تسکین ِ دلم، به تمام ابعاد شخصیتی خودم فکر کنم و زیر رو رو کنم لایه های پنهانم رو، حداقل این امید رو دارم که اگه عمل هم نمی کنم، حرف خودم رو می پذیرم! 


#هیس

#دردهای_جانکاه


پ.ن یک: میدونم ایراد داره ولی فرصت و تمایل! ندارم ویرایش کنم.

پ.ن دو: امر به معروف و نهی از منکر جای خود داره و واجبه ولی به این مرتبط نیست، هرچند خاستگاه و هدف هر دو یکی باشه.

خو کردهایم به چاردیواری عقلمان

قفلش زدیم و کلید را انداختیم تهِ دریا؛ مبادا حق چیزی جز آنچه شنیده‌ایم باشد

چه مضحکانه ادای فهمیدن درآوردیم

او که کمی دانست شمشیر کشید

آن یکی شرع را کوبید

و دیگری، بهانه کرد 

عقلا در بغض غوطه زدند

مردم رو به هم، نیزه کشیدند

زندان‌بان فریاد میزد: 

«ببرید دیوانگان را که وجودشان ننگین بود

تفسیر حق، چیزی جز آنچه گوییم نیست»

.

خدا اما در کنج سیاهیِ تمام سلول‌ها بود

حتی آنجا که نور نبود، 

خدا بود.

 

#پرواز