پــرانه

۶ مطلب با موضوع «صورتی ملیح» ثبت شده است


می گفت، "به خوبا سر می زنی مگه بدا دل ندارند ... "
ولی من شاهد بودم که تو خوب تر از اونی که بدا رو نگاه نکنی! من خودم شاهدم که هوامو داری آقا ... 
اما خب، کیه که نخواد خوب باشه تا امامش بیشتر دوسش داشته باشه؟ کیه که تشنه محبت امامش نباشه؟
آقا ... با همه خوب و بدی هام بمون برام! 

اوج ِ روضه اونجاست که اسم شما رو میارند ... ، اوجِ التماس و حسرت، اوج دوست داشتن، و اوج شرمندگی... هر بار روم نمیشه که ببینمت اما باز میخوام منِ شرمنده رو مثل هربار بطلبی. گفته بودم تا آدم نشدم نطلب. پس یا دعام کن و دستمو بگیر که آدم شم -ذره ای حتی!- یا حرفمو نادیده بگیر و بطلب ... محبوب ِ جان. 


خدا جان
تو شاهدی بر این اندوه
بر این سرور !
بر این درد و رنج جانکاه و امید دور 
و گاه نزدیک
بر این صبر ؟ ...
ای کاش که "صبر ِ جمیل" باشد
"نه از سر درماندگی 
که توانایی"
 
بر این اشک های روان ...
و این تنهاییِ عظیمِ صغیر !
بر این حسرت ...

تو شاهد باش 
همین مرا کافی ست. 

ای کاش انقد به تو مومن بودم، که با تمام وجود به این حرفی که زدم ایمان داشتم.
خدایا 
امروز قشنگ بود.
شبش بیشتر. 

ممنونم ازت :)

خدایا 

اگه شهدا نبودند ما خیلی بدبخت بودیم 


دیگه وقتی دلمون می گرفت

یا وقتی له بودیم و از فرط غصه تو خودمون مچاله می شدیم 

و گام هامون شل و بی هدف می شد

یا حتی وقتی استرس داشتیم و حس می کردیم نزدیکه خودمونو ببازیم  

و وقتی که سردرگم بودیم و حیران

یا لحظه هایی که امید داشتیم و لبریز از شوق و عشق بودیم

 

کسی رو نداشتیم که براش حرف بزنیم و باهاش و براش گریه کنیم 

و حس کنیم که چه قدر حضورشون قوت قلبه 

آخه می دونی خدا،

شهدا بهترین رفیق ند 

خیلی حال میده رفاقت باهاشون! 


خدایا ! بندگان خوبت رو خیلی دوست دارم

خیلی دوست داشتنی اند

کاش می شد دور و بر ادم همیشه این ادمای خوب باشند

خدایا ! 

کمکم کن بتونم مثل این بنده های نازت بشم


موندم من که از حضور بعضی از بنده هات اینقدر به وجد میام

شما ینی چجوری می تونی باشی؟ چه قدر از کار نیک بنده ت به شوق میای 

و چه قدر از آه مظلوم دلت میگیره خدا؟


تو چه قدر خوبی خدا ...


چادر گل گلی بهشت


+  وقتی با این چادر نماز گل گلی نو و تمیز مسجد - که تا به حال چادری به این تمیزی و خوشگلی تو مساجد ندیده بودم - نماز می خوندم .. تو قنوت که چشمم افتاد به گلای صورتی و برگای کوچولوی سبز رنگ .. یهو عمیقن دلم هوس همچین بهشت گل گل ای کرد ... اخ خدا! کاش برم تو بهشتت و با حضور همون ادما دور و برم، تمام روز و شبام قشنگ شه و به آرزوم برسم. اصلن بقیه هیچ، خودت که باشی ... .

چون پرندگان 
از دیاری به دیاری دیگر
و از شهری به شهر دیگر
کوچ می کنیم 
و می دانیم که زمین با همه ی وسعت ش 
مال ما نیست! 

و هیچ چیز مال ما نیست
حتی خودمان 
مال خودمان نیستیم. 


حالا من مانده ام و دست های خالی م
و شانه هایی لرزان 
و تویی که به من ثابت می کنی 
مثل همیشه هستی م!
نزدیک تر و مهربان تر از هر کس .


+ جسارت نباشه، شما نیاز به اثبات چیزی نداری. این منم که محتاج نگاه شمام ...