- ۲ نظر
- ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۲۲
فطرت میل به تعالی دارد اما، به زنجیر گناه گیر افتاده. کلیدی نیست که این قفل های گره خورده را بگشاید مگر عنایت رب و همت نفس. نفسی به بدی فرمان می دهد و نفس دیگر به عرش می برد. و آدمی همواره در تقلای رهایی از بند خویش و نیل به آزادی ست. حال بعضی از چاه نفس به چاله ای بزرگتر درافتند که از خویش برهند و پناهی بیابند. اما امان از آن موقع که ملجا سراب باشد و خوب و بد عکس شوند. دیگر نه تنها آبِ سرد بر آتشِ وجدانِ خود می ریزند که همه آنچه را که بد است، رسا تر فریاد زنند ... . و درد همین است. همین که آدمی نمی فهمد که اگر پیش تر گرفتار دامی بود، حال گیر گردابی ست که عمق َش ته ندارد.
+ منظور آزادی خواهی است که قفس آدمی شود. چیزی که به ظاهر لفظ آزادی دارد و باطنا سد پرواز است. سد ِ فهم ِ حقیقت و پالایش روح.
+ آنهایی که به تو اقرب ند، آرام ترند. خوش به حال آرامش شان.