- ۱ نظر
- ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۶:۳۵
بعید می دونم هیچ بشری، و بالاتر از اون، هیچ مادری! پیدا بشه که مثل تو یک ماه تمام - بلکه یک عمر - پا به پای بچه هاش بدوئه، دل به دلشون بده و از محبتش هیچ کم نذاره. هیچ مادری ندیدم و نشنیدم که به اندازه تو از خودش بگذره. خدا به شما چه قدر از قدرت و فداکاری و مهربونی ش عطا کرده که با تمام خستگی هات خسته نمیشی!؟ که خسته هم بشی عقب نمی کشی؟ که انقدر مهربون و دلسوزی مامان ... ؟ انقدری که حتی نمیشه این مقدار خوب بودن رو درک کرد.
کاش انقدر بد نبودم برات!
خدا حفظت کنه :)
+ خدایا تو کی هستی که از مادر دلسوز تری؟
دم در دانشگاهِ رفیق جان ایستاده بودم. تو از دور می آمدی. اول شک کردم بعد دیدم نه خودتی! ذوق کردم و خودمو از دیواری که بهش تکیه داده بودم هول دادم جلو که بدوام سمتت. اما یهو خشکم زد. تو نبودی ... یادم افتاد تو اصلن نیستی ...
+ چند بار پیش اومده که میخواستم بهت اس ام اس بدم یا زنگ بزنم یا هر کاری! و بعد یادم افتاد رفتی پیش خدا!
+ راستش آرمیتا، خیلی وقتا که به تو و قدرت درونی ت و سخت کوشی و اراده ت فکر می کنم، انگیزه میگیرم برای انجام کارهام. کاش منم یه جوری زندگی کنم که بعد از مرگم که یادم می افتند، یه سودی به حال بقیه داشته باشم.
+ روحت شاد رفیق :)
+ اون استادت رو یادته سال 88 که در جواب سوالت که پرسیدی شما رفتید رای بدید، با بیخیالی تمام گفت: "نههه! من گرفتم خوابیدم" ، تو در جواب نگاش کردی و با لحن ِ محکم ِ همیشگی ت گفتی: "پس چار سال ِ دیگه رم خواب باشید!!" :)))
من حواسم نبود، اما بقیه گفتن روز خاکسپاری ت ... یه پسر بسیجی ای اونجا بود که خیییلی گریه می کرد. گفتند باهات قبلن بحث سیاسی می کرده :))) اوه! بیچاره اون :)) دلم به حالش سوخت که طرف مقابلش تو بودی :)))