هوم،
سه شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ
حس میکنم که تنهام. یکم زیادی.
توی غربت البته این حس شدت داشت. حس غریب بودن... حس تلخِ سردِ غیرقابل وصف. فقط باید باشی تا تجربه کنی. باشی و تنها هم باشی تا تجربه کنی.
اما هر چه بود، حس می کردم "دور" موندم. اونجا تنهام اما در حقیقت تنها نیستم.
حالا اما حس می کنم حقیقتا بی همزبونم. یا حداقل کم همزبون! خیلی کم همزبون.
:) زندگیم خیلی وقت ها روال عادی رو نداشت. مثل اکثریت نبود. این رو از سر افتخار و خاص بودن نمی گم. نه، خیلی هم سرش خمیده شدم اما، چی بگم. دوست دارم که بگم راضی ام به رضات. دوست دارم رضا بشه دلم.
همین.
- سه شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ
و...
قابل تامل...