پــرانه

این چنین است برادر (٢)

دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ
انچه از مصاحبت با ادم های مذهبی نصیبم شد این بود که: 
مذهب ما پر از شعار است! نه به معنای بدش، بلکه شعار های قشنگی که روح ادم را جلا می دهد، که انگیزه می بخشد. که وجود انسان را ترغیب و مشتاق به انجام کاری میکند. اما، انچه ما ادم ها - همه ادم ها نه صرفا مذهبیون - گرفتارش می شویم غرق شدن در این شعار های دوست داشتنی و به به و چه چه کردن و تایید حرف های یکدیگر و از ارمان و ارزو و کمال حرف زدن است! در واقع مذهبیون ضمن ملایمت و گذشت در رفتار، از مخالفت و بحث واهمه دارند و به شدت از آن می گریزند! ناگفته نماند در این میان اگرچه به ظاهر معترفیم که از ما خوب تر بسیار است و اصلا ما کی باشیم و این حرفها، شدیدا به دغدغه مند بودن خود می بالیم و اگر هم دغدغه ای نباشد برای خودمان دغدغه می افرینیم یعنی موضوعی را برای دغدغه ذهنی مان انتخاب میکنیم که اگر جایی حرف کم امد از ان صحبت کنیم و خب دغدغه داشتن یکجور کلاس است و نداشتنش خیلی زشت و دور از ارمان های بشری و کمال انسانی است! حال این میان انچه برای ادمی دشوار است، به کار بستن آن حرف ها و شعار ها و همت گماردن و عمل به قول و قرار هاست. و چون خودمان را در عمل ضعیف دیده ایم، دوباره مشغول بستن قول و قرار های جدید و شعار دادن و از نو تصمیم گرفتن و شنیدن و حرف زدن و عمل نکردن می شویم! و این چرخه انقدر ادامه پیدا میکند که تمام زندگی مان صرف همین کار شود تا ان هنگام که گور خویش ببینیم و فرشته گمنامی به شانه چپمان زند که: "هی رفیق! خوش آمدی! فقط یادت باشد خیلی صحبت نکنی، اینجا دیگر همه می شناسندت."

پی نوشت: 
اول اینکه خودم را نقد کردم و بیشترش برمیگرده به خودم. 
دوم اینکه تمام تجربه من با این طبقه از ادم ها این نیست! و خیلی جنبه های مثبت و برتر در مقایسه با دیگران دارند که تو این پست نمی گنجه و شاید تو پست های بعد بهشون اشاره کنم. 
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ
  • پر