پــرانه

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

در اوج تنهایی و غصه از هم می نالیم. در حالیکه نمی دانیم همان لحظه هر کدام چند لیتر اشک ... 
ولش کن. 
می دانی؟
بیا بی آنکه چیزی از درد هم بدانیم، بفهمیم هر کسی را غمی ست که دیگری را توان درک آن نیست. بیا بیشتر دوست بداریم و آن دنیا که همه چیز معلوم می شود، شرمنده هم نشویم .. .

دلم برا "دخترک" بودنم تنگ شد! ...

فطرت میل به تعالی دارد اما، به زنجیر گناه گیر افتاده. کلیدی نیست که این قفل های گره خورده را بگشاید مگر عنایت رب و همت نفس. نفسی به بدی فرمان می دهد و نفس دیگر به عرش می برد. و آدمی همواره در تقلای رهایی از بند خویش و نیل به آزادی ست. حال بعضی از چاه نفس به چاله ای بزرگتر درافتند که از خویش برهند و پناهی بیابند. اما امان از آن موقع که ملجا سراب باشد و خوب و بد عکس شوند. دیگر نه تنها آبِ سرد بر آتشِ وجدانِ خود می ریزند که همه آنچه را که بد است، رسا تر فریاد زنند ... . و درد همین است. همین که آدمی نمی فهمد که اگر پیش تر گرفتار دامی بود، حال گیر گردابی ست که عمق َش ته ندارد. 


+ منظور آزادی خواهی است که قفس آدمی شود. چیزی که به ظاهر لفظ آزادی دارد و باطنا سد پرواز است. سد ِ فهم ِ حقیقت و پالایش روح.

+ آنهایی که به تو اقرب ند، آرام ترند. خوش به حال آرامش شان. 


این از سر غرور است، عزت نفس است، حساس بودن یا غیره، نمی دانم! هر چه که هست، یاری طلبیدن و در مواقعی حتی سوال کردن از دیگران برایم دشوار است و چه بسا گران هم تمام می شود! ابراز نیاز و رو زدن به دیگری همان و احساس ضعف و حقارت همان! ولو اینکه آن فرد شخص ِ بسیار عزیز و نزدیکی باشد و آن چیز، امری جزئی. 

حالا هی بگویند فلانی اینجوری نباش! خوب نیست! دم ِ شما گرم که می توانید عادات بدتان را تغییر دهید. برای بنده هم دعا کنید که اول، به بد بودن کارم پی ببرم و بعد همت ِ ترک آن را داشته باشم و در این راه ثابت قدم بمانم! که پی بردن به خصلت های بد شخصی توفیق ست بس بزرگ. البته هر چه را هم که ما نداریم و در دیگری هست فی ذاته بد نیست و بد بر بودنش دلالت نمی کند.


* عنوان عوض شد. بعد از کامنت رفیق. حالا عنوان بوی توحید می دهد ... . :)



برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید